مدح و مصیبت امام حسین علیه السلام
نازم حسين را كه چودرخون خود تپيـد شـيـواتـرين حـمــاسه عـالـم بـيـافـريـد ديدى دقـــيق بايـــد و فكرى دقيـــق تــر تا پى برد به نهضت آن خسرو رشـيد قامت چو زيربار زر و زور خم نكـرد در پيش عـزم وهمّت وى آسمان خميد تا ننگرد مذلّت و خوارى و ظلم و كفـر داغ جوان و مرگ برادر به ديـده ديـد بربسته بود باب فـضيلت به روى خـلق گر قتل او نمی شدى ايـن باب را كليد بــرگـى بـود ز دفـتـر خــونـيـن كـربـلا هرلاله و گلى كه به طَرْفِ چمـن دميد از دامن سـپـيد شـريعت زدود و شُـست با خـون سرخ خويش، سيه كارى يزيد يكسان رخ غلام وپسربوسه داد و گفـت در ديـن مـا سيــه نكـند فـرق بـا سفـيد بُــد تــشـنــــه عـــدالـت و آزادى بــشـر آن العطش كه از دل پر سوز میكشيـد چونان كه گفت خواهر خود را اسير باش آزاد تـا جهـان شود از قـيـدِ هـر پـلـیـد بـانـوى بـانـوان جـهـان آنـكـه روزگـار بعد ازعلى خطابه سرايى چـو وى نديد لطف كلامش از«امِنَ الْعَدْل» بين كه ساخت رسـوا يـزيـد و پرده اهـل سـتـم دريـد خوشبخت ملّتى كه ازاين نهضت بزرگ گردد ز روى معرفـت و عـقل مستفـيد (خوشدل) دريغ ودرد كه مابهره كم بريم زين نهضت مقدّس و زين مكتب مفيـد |